- پشت خم
- خمیده پشت
معنی پشت خم - جستجوی لغت در جدول جو
- پشت خم
- آنکه پشت خود را خم کرده یا غوز درآورده، خمیده پشت، گوژپشت
پشت خم پشت خم: نوعی راه رفتن با پشت خمیده برای پنهان بودن از چشم دیگران
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
اکالیپتوس
متکی، معتمد، اطمینان داشتن
مستظهر معتمد متکی. یا پشت گرم بودن، مستظهر بودن متکی بودن
قفا پشت گردن پس سر، در عقب مقابل پیش رو روبرو، نهانی در خفا در غیاب مقابل روبرو آشکار. یا پشت سر کسی دیدن، زوال کسی را دیدن، یا در پشت سر کسی. در غیاب او
واژگونه، وارونه
آهنی مانند شانه که پشت اسب و استر و مانند آنرا خارند و پاکد کنند قشو فرجول کبیجه فرجون
قدم، عقب پا
استعمالی است بمعنی بام وسطح بام
عقب سر، پس سر، پشت گردن، در پی
پشت آستر و رویه، وارونه، واژگونه، پشت و رو
پشت و رو کردن: برگرداندن و وارونه کردن جامه یا رویۀ لباس که پشت آن به رو بیاید، کنایه از خلاف واقع نشان دادن
پشت و رو کردن: برگرداندن و وارونه کردن جامه یا رویۀ لباس که پشت آن به رو بیاید، کنایه از خلاف واقع نشان دادن
عقب پا، مقابل کف پا، پس پا، روی پا
در ورزش در کشتی فنی که برای زمین زدن حریف به کار می رود و پا را پشت پای او می گذارند و او را به عقب می رانند
در ورزش در کشتی فنی که برای زمین زدن حریف به کار می رود و پا را پشت پای او می گذارند و او را به عقب می رانند
بنگرید به هفت خط بسیارحیله گر مکار: (این خاله زنکهای بیکارهشت خط عیار بلایی بسرمن آوردند که نگونپرس)
وارونه، واژگونه
بدخو، بدخلق
درهم پریشان، پرشکن پر پیچ پرتاب پرناز
خمیده گشتن پشت از پیری پشت دو تا گشتن کوژ پشت شدن، سخت خسته و شکسته شدن: (از مردن پسر پشتم خمید)
نوعی راه رفتن با پشت خمیده برای پنهان بودن از چشم دیگران